گفتي چرا دادي زکف، آن زلف کافر کيش را
اندک شکيبي داشتم ،گم کرده بودم خويش را
عمرم به هجران صرف شد سوي خودم ديگرمخوان
شادي دم مردن بود حسرت فزا . درويش را